English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5071 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
warns U اگاه کردن
wist U اگاه کردن
warn U اگاه کردن
acquainting U اگاه کردن
acquaints U اگاه کردن
to put in possession U اگاه کردن
to let know U اگاه کردن
admonishes U اگاه کردن
admonishing U اگاه کردن
admonished U اگاه کردن
warned U اگاه کردن
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
disabused U از حقیقت اگاه کردن
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
steering U هدایت کردن
conveys U هدایت کردن
navigating U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
rede U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
navigate U هدایت کردن
conduct U هدایت کردن
directs U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
guide U هدایت کردن
direct U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
conducts U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
convect U هدایت کردن
con U هدایت کردن
conned U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
directing U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
conducted U هدایت کردن
direction U مسیر هدایت کردن
conducted U هدایت کردن بردن
conduct U هدایت کردن بردن
fire direction U هدایت کردن اتش
conducting U هدایت کردن بردن
conducts U هدایت کردن بردن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
leads U هدایت کردن بست اتصال
turn off guidance U هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
preside U اداره کردن هدایت کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conscious U اگاه
conversant U اگاه
apprised U اگاه
aware U اگاه
ware U اگاه
hep U اگاه
incognizant U نا اگاه
cognizant U اگاه
wares U اگاه
inconscient U ناخود اگاه
monitor U اگاه ساز
preconsclous U نیم اگاه
subconscious U نیمه اگاه
subconsciously U نیمه اگاه
subconscious U ناخود اگاه
subconsciously U ناخود اگاه
to know the time of d U اگاه بودن
informed circles U محافل اگاه
sensible of a peril U اگاه از خطر
semiconscious U نیمه اگاه
knows U اگاه بودن
know U اگاه بودن
notified U اگاه ساختن
notifies U اگاه ساختن
notify U اگاه ساختن
notifying U اگاه ساختن
i have no a with him U اگاه شدم
prescient U قبلا اگاه
notification U اگاه سازی
to be a U اگاه بودن
monitors U اگاه ساز
wide-awake U هشیار اگاه
wide awake U هشیار اگاه
monitored U اگاه ساز
information program U برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets U او از رازهای من اگاه بود
be on to it U اگاه یا موافب باش
troop information U برنامه اگاه سازی
keep me informed of that U مرا از ان اگاه سازید
information program U اگاه سازی برنامه اطلاعات
to know what's what U ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
on be on to a person U از قصد کسی اگاه بودن
to keep in touch with any one U از حال کسی اگاه بودن
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer U لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
insulating U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
letters patent U نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm U Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
direction U هدایت
conduction U هدایت
leading U هدایت
conductance U هدایت
total conductivity U هدایت کل
steerage U هدایت
navigators U هدایت گر
transduction U هدایت
lead U هدایت
leads U هدایت
navigator U هدایت گر
guidance U هدایت
conductance U میزان هدایت
direction U هدایت رهبری
conductibility U قابلیت هدایت
afferent transmission U هدایت اورانی
conduction velocity U سرعت هدایت
afferent conduction U هدایت اورانی
director U هدایت کننده
superconductivity U فوق هدایت
conductivity U ضریب هدایت
conductive U قابل هدایت
dirigible U قابل هدایت
managements U هدایت یا سازماندهی
conductivity U قابلیت هدایت
directors U هدایت کننده
steerable U هدایت کردنی
conductible U قابل هدایت
conduction U هدایت گرم
conduction U هدایت تنظیم
management U هدایت یا سازماندهی
conning tower U برج هدایت
commutate U هدایت وتغییر
canalization U هدایت در مسیر
template U ریل هدایت
templates U ریل هدایت
image line U هدایت تصویر
operating stand U اطاق هدایت
joystick U سکان هدایت
conduct of fire U هدایت تیراندازی
avigation U فن هدایت هواپیما
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com